جدول جو
جدول جو

معنی سیاه نامه - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه نامه
گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر، برای مثال سیه نامه چندان تنعم براند / که در نامه جای نبشتن نماند (سعدی۱ - ۱۱۷)
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
فرهنگ فارسی عمید
سیاه نامه
(مَ / مِ)
کنایه از عاصی. گنهکار. فاسق. بدکاره. ظالم. (از برهان). عاصی. گناهکار. فاسق. فاجر. ظالم. بدکاره. (ناظم الاطباء) :
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم
چگونه چون قلمم دود دل بسرنرود.
حافظ.
رجوع به سیه نامه شود
لغت نامه دهخدا
سیاه نامه
آن که نامه عملش سیاه باشد گناهکار عاصی
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه نامه
((مِ))
گناهکار
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه تخمه
تصویر سیاه تخمه
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، سنیز، سنز، غرمج، بوغنج، سیسارون، شونیز، کرنج، کبودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دانه
تصویر سیاه دانه
گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، شونیز، سنز، سنیز، سیاه تخمه، سیسارون، بوغنج، کرنج، غرمج، کبودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال نامه
تصویر سال نامه
کتابی که در آن خلاصۀ اخبار و آمار یک ساله را بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
سیاه نامه، گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه فام
تصویر سیاه فام
آنچه به رنگ سیاه باشد، سیاه رنگ، سیاه گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه نامه
تصویر راه نامه
سفرنامه، نقشۀ راه، دفترچۀ راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه کاسه
تصویر سیاه کاسه
بخیل، خسیس، فرومایه، برای مثال چرخ سیاه کاسه خوان ساخت شبروان را / نان سپید او مه و نان ریزه هاش اختر (خاقانی - ۱۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، خیمۀ صحرانشینان، کنایه از خانۀ شوم و بدیمن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ مَ / مِ)
قرارداد یا سندی که در آن عقد بیمه و شرایط آن نوشته شده باشد. رجوع به بیمه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ/ مِ)
خدای نامه، شاهنامه. تاریخ. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین روایت کند بهرام مؤبد شابور اندر کیومرث (نامه) که من بیست و اند کتاب جمع آوردم از ایشان ختاه نامه خوانند و درست کردم، تا ملک بعرب افتادی... (از مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ / مِ)
رجوع به سیاه خانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از بندیخانه. (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند:
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبودجامه شد از ماتم وفا.
خاقانی.
، کنایه از خانه بی میمنت. (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). خانه نامبارک. (شرفنامه) ، خیمۀ صحرانشینان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) :
سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب.
خاقانی.
وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقۀ دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. (از شاهد صادق)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ)
سیاه دانه. شونیز. (یادداشت بخط مؤلف). شی نیز. شونوز. حبه السوداء
لغت نامه دهخدا
(چِ مَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. ساکنین از طایفۀ کرمی هستند و در چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شونیز است که به فارسی سیاه بیرغ گویند. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). حبهالخضراء. نانخواه. نانخه. نانخاه. نانوخیه. (یادداشت بخط مؤلف). شونیز یا سیاه دانه دارای پنج تا هشت گلبرگ و دانه های سیاه رنگ آن از پنج تا هشت است و دانه های سیاه رنگ آن در برگه های وسط گل قرار گرفته و بوی مخصوصی دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 200)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ / مِ)
کتابی که در آن سرگذشت سیاحت را نوشته باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ / سِ)
بخیل. ممسک. رذل. بدبخت. (برهان). کنایه از ممسک و بخیل. (آنندراج) :
در جنب کفت سیاه کاسه
حاشا فلک کبودجامه.
انوری.
وز دهر سیاه کاسه در کاسم
صدساله غم است شرب یک روزه.
خاقانی.
بگذار تا بخط و کفت اقتدا کنند
شام سیاه کاسه و صبح سپیدپی.
شمس الدین طبسی.
رجوع به سیه کاسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه فام
تصویر سیاه فام
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
کتاب حاوی مقاله های متعدد که بیاد سال ولادت کسی در زندگانی وی یا پس ازمرگ او نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چرمه
تصویر سیاه چرمه
نوعی اسب سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره آلالگان جزو خربقیها که پوشیده از کرکهای ظریف است و برخی گونه ها ممکن است فاقد کرک باشد، این گیاه به طور خودرو و دراکثر نقاط و از جمله ایران میروید. برگهایش دارای تقسیمات باریک و گلهایش منفرد و دانه اش تیره رنگ و سه گوش و دارای بویی مخصوص است. ارتفاع آن تا 40 سانتیمتر می رسد و گلهایش آبی رنگند. سیاه دانه را نانوایان برای خوشمزگی نان در موقع پخت روی آن میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه فامی
تصویر سیاه فامی
سیاه رنگ بودن سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختاه نامه
تصویر ختاه نامه
خدای نامه، شاهنامه تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
کنایه از مردم فاسق گنهکار و بدکاره
فرهنگ لغت هوشیار
((~. مِ))
شماره ای از یک نشریه اد واری (ماهنامه یا هفته نامه) که به موضوع خاصی اختصاص دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
((نَ یا نِ))
زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه نامه
تصویر گاه نامه
((مِ))
تقویم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیوه نامه
تصویر شیوه نامه
دستورالعمل
فرهنگ واژه فارسی سره
اعلامیه، بیانیه، مانیفست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سفرنامه، گزارش سفر
فرهنگ واژه مترادف متضاد